• یکشنبه 23 شهریور 04

 محسن کاویانی

تقدیم به امام حسن مجتبی(ع) - ( هرکسی گفت تورا از دگران یارتَر است... )

145


هرکسی گفت تورا از دگران یارتر است

فاش شد در دلِ او بغض تو بسیارتر است

 

آه سوگند به نان و نمک سفره ی تو

سگی از مردم این شهر وفادارتر است

 

ای جگرگوشه ی‌زهرا و جگردار جمل

جعده از هندجگرخوار جگر خوارتر است

 

غضبَش را چقدر سخت فرو خورد عباس

آه در صلح تو عباس علمدارتر است

 

ای سکوت تو چُنان تیغ دو دم بُرّنده

ای که از جنگ جمل صلح تو پیکارتر است

 

عزتت بیشتر از بیشتر از بیشتر و

دشمنت خوارتر از خوارتر از خوارتر است1

 

کرد سجاده ز تو غارت و فرمود که : شُکر

شیخ خوش بود که حال از همه دیندارتر است2

 

داد دشنام و تو دعوت به طعامش کردی

پای این سفره بدهکار طلبکارتر است

 

غم ندارد که شده سخت گرفتار جزام

عاشقی که به نگاه تو گرفتارتر است

 

بس که دکان مضامین تو خوش بوست حسن

شاعر مستِ تو (عطار ) نه! عطارتر است3

 

یا حسن گفتم و (( العزة لله )) دیدم

در رکابت چقدر عشق نگین دارتر است4

 

جگرت سبزتر از کاخ زبرجد شده است

مادرت نیز تورا تشنه ی دیدارتر است5

 

تیرو طعنه شده تیر و به تن تابوت است

باز با این همه جسم تو سبکبارتر است

 

ای همه هستی عالم به فدای تو حسن

ننگ بر ما که نمُردیم برای تو حسن 



محسن کاویانی

 

 

1 : او معزالمومنین ماست تا روز ابد!

 

2 : مردم به یک دیگر نگریستند و گفتند:حسن چه می‌گوید؟ سوگند به خدا! گمان ما این است که می‌خواهد با معاویه صلح کند و کار را به او واگذارد. 

سپس گفتند:سوگند به خدا! او کافر است! آن گاه به خیمه‌ی حسن علیه‌السلام یورش بردند و آن را غارت کردند؛ 

تا آن جا که جانماز را از زیر پایش کشیدند. و عبدالرحمن بن عبدالله بن جعال أزدی پیش تاخت و ردای حسن علیه‌السلام را از دوشش کشید [و برد]، 

و حسن علیه‌السلام شمشیر به کمر، بی‌ردا نشست. سپس حسن علیه‌السلام اسب خود را خواست و سوار شد. عده‌ای از یاران و شیعیان او دور حضرتش را گرفتند و دشمنان را راندند.

 

3 : اشاره به مثنوی زیبای عطار نیشابوری در مدح امام حسن مجتبی (ع)

 

4 : نقش نگين انگشتر امام حسن مجتبي (علیه السلام) عبارت بود از ( العزه لله ) يعني عزت و شكست ناپذيري برای  خداست

 

5 : امام حسن عليه السلام فرمود: جدّم به من خبر داد و گفت: در شب معراج به باغ‌هاى بهشتى وارد شدم و از كنار منازل اهل ايمان گذشتم، دو قصر بسيار بلند و يك شكل در كنار هم ديدم. 

يكى از آنها از زبرجد سبز رنگ و ديگرى از ياقوت سرخ رنگ بود. گفتم: اى جبرئيل، اين قصرها براى كيست‌؟ گفت: يكى براى حسن عليه السلام و ديگرى براى حسين عليه السلام است. 

گفتم: اى جبرئيل، چرا آنها يك‌رنگ نيستند؟ جبرئيل سكوت كرد و جوابى نداد. گفتم: چرا سخن نمى‌گويى‌؟ گفت: از شما شرم دارم و خجالت مى‌كشم. گفتم: تو را به خدا قسم، پاسخ مرا بده! 

جبرئيل گفت: كاخ سبز رنگ براى امام حسن عليه السلام است كه او را با سم مى‌كشند و هنگام مرگ رنگش سبز مى‌شود، اما كاخ سرخ رنگ براى امام حسين عليه السلام است كه او را مى‌كشند و صورتش به خون آغشته مى‌شود

 

 

 

 

 

 

 

 

 


  • یکشنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1404
  • ساعت
  • 4:29
  • نوشته شده توسط
  • امام هشت

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران