• یکشنبه 4 آذر 03


شعری جانگداز برای مدینه و بقیع وائمه بقیع از یوسف رحیمی -(دلم امشب به مجلس روضه )

28747
32

دلم امشب به مجلس روضه

خسته و بيقرار مي آيد

يك كبوتر شده و از سمتِ

حرمي پر غبار مي آيد

*

 

گرد غربت نشسته بر روي

پر و بال كبوترانة دل

مي چكد لاله لاله اشكِ درد

امشب از خلوت شبانة دل

*

با من اي دل بگو كجا رفتي

كه پر از ماتم و شراره شدي

تو چه ديدي در آن ديار غريب

كه شكستي و پاره پاره شدي

*

گفت رفتم به سرزميني كه

عطر اندوه و بغض و ماتم داشت

خاك آنجا هميشه دلگير و

آسمانش هميشه شبنم داشت

*

به خدا رنگ خاك مي گيرد

پر و بال كبوتران بقيع

روز ها هم هميشه در آنجا

آفتاب است سايه بان بقيع

*

نه حرم ، نه رواق ، نه گنبد

نه ضريح و نه صحن و گلدسته

هست آنجا مزار خاكيّ

چار مرد غريب و دلخسته

*

در نواحي نوحه و ناله

شعلة بي كرانه اي دارد

نه فقط قبر چار مرد غريب

بانوي بي نشانه اي دارد

*

اين زمين دلشكسته از آهِ

غربت و ناله هاي مادر بود

همدم اشك هاي مادرمان

يك بغل لاله هاي پرپر بود

*

و در اين باغ آتش سرخي

در دل سبز ياسمن گل كرد

شعلة زهرِ كينه ها بين

جگر پارة حسن گل كرد

*

چند روزي گذشت و خاك بقيع

عطر غمناك اشك و ناله گرفت

و به دست همان كمان داران

بدن ياس رنگ لاله گرفت

*

اين زمين يك زمين ساده كه نيست

اين زمين خاك غربت آباد است

اين زمين دلشكستة داغ ِ

گريه هاي  امام سجاد است

*

اين زمين از تبار اشك و آه

به خدا هر سپيده زائر داشت

آسماني پر از ستاره از

روضه هاي امام باقر داشت

*

خاكهاي غريب اين صحرا

روزگاري تب شقايق داشت

تا سحر در كبود چشمانش

اشك سرخ امام صادق داشت

*

اين زمين يك زمين ساده كه نيست

باغي از داغ لاله و ياس است

در تبِ ناله هاي محزونِ

مادر بيقرار عباس است

*

در حوالي اين ديار غريب

از غم يار آشنا مي خواند

در مدينه كنار خاكِ بقيع

روضة سرخ كربلا مي خواند

  • یکشنبه
  • 14
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 20:25
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران