عشق زينب با برادر جلوه اي ديگر گرفت
عشق بازي را به رسم عاشقي از سر گرفت
در مدار حق پرستي كو يكي زينب شناس
در مقام بندگي احراز از كوثر گرفت
سكّه عشق و محبت را به نام خويش زد
زان كه از مريم مقام قرب بالاتر گرفت
چادرش نور حجاب نُه فلك تعليم كرد
كي تواند دست دشمن از سرش معجر گرفت
حجر اسماعيل را در كربلا احداث كرد
او كه با قربانيانش سبقت از هاجر گرفت
گيسوي نو باوگان را شانه با لبخند زد
وقت رزم كودكان امداد از حيدر گرفت
تا نكاهد گوهر صبرش به ميدان عَمَل
در حرم دست توسّل سوي پيغمبر گرفت
با شهامت با شجاعت با وقار آمد به پيش
گَرد غربت را به كلّي از رخ دلبر گرفت
مادري را كرد ثابت ، خواهري را داد اوج
سر فرو افكند و باران از نگاه تر گرفت
التماس پر زِ احساس دلش سرشار شد
اذن ميدان رفتن از فرمانده ي لشكر گرفت
يادِ ابراهيم (ع) داد اين گونه قرباني كند
امتحان داد اول و راه حرم آخر گرفت
تا به مرگِ كودكانش مطمئن گردد ز رزم
مادر رزمندگان در خيمه اي سنگر گرفت
شاعر:منصور ارضی
- دوشنبه
- 9
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 6:40
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه