خزان شد ـ خزان شد گلهاي باغ مسلم شد تازه داغ مسلم
آنـهـا دگـر نفـس نـدارند
دور از وطن جان مي سپارند
**************
الهي ـ الهي ـ دو چشمشان شد زمزم ـ که ديده در اين عالم
به اشگ ميهمان بخندد دو دست ميهمان ببندد
**************
الهي ـ الهي ـ هر دو به حق پيوستند ـ بار سفر را بستند
بر لبشان درياي خون است
انـا ا لـيـه راجـعـون است
**************
الهي ـ الهي ـ مادر نشسته تنها ـ چشم انتظار گلها
جز چشم از خون تر ندارد
از حـالـشان خـبـر ندارد
گريان به آنها آفتاب است
پيکرشـان کنـار آب است
سيد محسن حسيني
- یکشنبه
- 14
- آذر
- 1389
- ساعت
- 22:44
- نوشته شده توسط
- سعید رضایی
ارسال دیدگاه