امشب از عشق تو من دیوانه ام
همنشین باده و پیمانه ام
ساقی امشب داده جام و باده ام
امشب از عشق تو من دیوانه ام
مست مست مست از بویش شدم
ناخوداگاه عاشق رویش شدم
ماه در حسرت که او ماهش شود
یک شبی تا صبح همراهش شود
حضرت موسی عصایش دست اوست
عیسی مریم دمش از هست اوست
یوسف مصری پی دیدار اوست
حاتم طایی که خدمتکار اوست
او حسین است و منم دلداده اش
گردنم انداخته قلاده اش
جلوه ی مهتاب امشب دیدنیست
شادی ارباب امشب دیدنیست
اشبه الناس آمده بر مادرش
بوسه می گیرد ز روی دخترش
زینت دوش عمو عباس اوست
ساقی صد خضر و صد الیاس اوست
بوسه بر رویش زند ارباب ما
شانه بر مویش زند ارباب ما
نازدانه دختری آمد بر او
خنده ی تلخ حسین رازی مگو
پای او را بوسه باران می کند
گوش او را از چه پنهان می کند
قصه ی راز مگو بشنیده ای؟
آبله بر پای طفلی دیده ای؟
زخم های بی شماره دیده ای؟
جای زخم گوشواره دیده ای؟
شاعر:روح الله گایینی
- دوشنبه
- 9
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 7:20
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه