وقتی به عشق ِ عشق لبم باز می شود
هر لفظی از نوشته ام اِعجاز می شود
حالا قلم به روی ورق آمده فرود
روی لب مقرَّب رب آمده درود
چشم ستاره خیره به گهواره مانده است
عالَم " وَ ِان یکاد" در این باره خوانده است
لبخند شوق روی لب یار آمده
تکبیر حق به لعل علمدار آمده
بی بیِّ آسمانیِّ کرب و بلای عشق
مسرور شد به یُمن سُرور خدای عشق
مهتاب جلوه کرده در آغوش آفتاب
ارباب زاده آمده مادر شده رباب
ارباب زاده آمد و ارباب دیدنی ست
شکرخدای ِ شاه خدایی شنیدنی ست
ارباب زاده ای که خود ارباب عالَم است
نقش نِکوی نقش سلیمان خاتم است
طفلی که پیر عاشقیُّ و سَرسِپُردگیست
آموزگار مکتب مردیُّ و بندگی ست
کوچکترین علیِّ حسینیِّه ی کمال
زیباترین نمایش ایثار و اتصال
لالائیَّش علی علیُّ و ذکر فاطمه
همبازیَّش رقیّه و سردار علقمه
عادت به دست گرم علمگیر می کند
گریه برای دشت غم و شیر می کند
آن لحظه ای که تشنه و بی تاب می شود
تا رفع تشنگی پدرش آب می شود
وقتی که دست و پا زَدنش می شود شدید
آقای ما به کرب و بلا می رود ندید
انگار تیر حرمله در گودیِّ گلو
بر روی دست شاه کرم می رود فرو
رویی برای رفتن بابا به خیمه نیست
دانی که تلِّ خاکیِّ در پشت خیمه چیست؟
این راه سردیِّ شرر ِ قلب مادر است
راهی برای دوریِّ سرنیزه از سر است
حلقوم شیرخواره ی شش ماهه ی شهید
چشم انتظار توست بیا آیه ی امید
در انتظار صبح وصال تو مانده ایم
ما ندبه ها به شوق وصال تو خوانده ایم
شاعر:حسین ایمانی
- دوشنبه
- 9
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 16:7
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حسین ایمانی
محمد
باتشکر یکشنبه 29 اردیبهشت 1392ساعت : 12:04