وای ، علی دگر سپر ندارد قرآن من كوثر ندارد
حسین من مـادر ندارد مرو
وای ، سر بر سر زانو بگیرم دعا كن ای جوان پیرم
كنــار بستـرت بمیرم مرو
كسی نشان نگیرد از من بی نشانه
مرو ز خانه من ای خورده تازیانه
ای شمع خانه من افتادهای ز سوسو
برخیز و كن تماشا باشد سرم به زانو
فاطمه جوانم جوان قد كمانم
وای ، نماز خود نشسته خواندی چرا به پیش من نماندی
دیدی به چه روزم نشاندی مرو
وای ، دیگر ندارم من طرفدار ای مانده بین در و دیوار
زهـرای من خدا نگهدار مرو
غیر از خدا ز حالم كسی خبر ندارد
امن یـجـیـب زینب چرا اثر ندارد
امشب تو ای پرستو مرو ز آشیـانم
ماه گرفته مـن مـرو ز آسمـــانم
فاطمه جوانم جوان قد كمانم
وای ، خزان مشو ای لاله من ماه نهان در هاله من
ای یـار هـجده ساله من مرو
وای ، اشك غمم ریزد بدامن حرفی بزن دلم تو مشكن
قبله ی رو به قبله من مرو
ای مانده بین كوچه از من مگر چه دیدی
بیمـار نیمه جانم از من تو دل بریدی
ترسم كه تو بسوزی بـار دگر ز آهم
ای یك تنه سپاهم ببین كه بی سپاهم
فاطمه جوانم جوان قد كمانم
شاعر : سید محسن حسینی
- پنج شنبه
- 12
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 12:22
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه