به سرم بد زده امشب که تورا یاد کنم
می مستی زنم و دل ز غم آزاد کنم
به سرم بد زده امشب به هوای رختان
بزنم میکده برهم ز سر آباد کنم
ز پی نام تو از بس زده ام ساغر ها
که ز کم بودن خم ها گله بیداد کنم
وقتی نام شکرینت به برم می آرند
دلم انگار که خواهد ز شعف داد کنم
اگر از حال دل من خبری در بر توست
مرهمی پس برسان تا دلم امداد کنم
مددی حضرت والا دل پژمرده ی من
هوس باغ تو دارد به که ایراد کنم ؟؟؟
من از آن باده ی نابی که به میثم دادی
طلبم تا که ز عشقت سر و بر باد کنم
- یکشنبه
- 15
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 5:44
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه