مصباح هدی
دل بشکستۀ من، کرب و بلای تو بُوَد
غرض از خلقت من گریه برای تو بُوَد
به تو و آبرویت، نزد خداوند قسم
که همه آبرویم اشک عزای تو بود
ای که در حق تو گفتند «قتیلالعَبَرات»
اشک ما قطرهای از بحر عطای تو بود
به دعایی که لب تشنه به مقتل، خواندی
هر که گرید به تو، مرهون دعای تو بود
جز تو مصباح هدا، کیست؟که مصباح هدا
سر خونینِ بریده ز قفای تو بود
مرهم زخم تو در گریۀ پیوستۀ ماست
چون نگرییم؟ که این گریه دوای تو بود
اولین گریهکنِ تو، پدر ما، آدم
اولین نوحهسرای تو، خدای تو بُوَد
در حرم، دور حرم گشته وگفتیم حسین
به خدا کعبۀ ما، صحن و سرای تو بود
جان حجاج به قربان تو و حج تو باد
ای که عباس، ذبیحی، به منای تو بُوَد
زخمهای بدنت بر جگر ماست هنوز
سینۀ سوختۀ ماست که جای تو بود
تویی آن خون خدا، ای پسر خون خدا
که خداییِ خداوند، بهای تو بود
چه کند سلطنت هر دو جهان را «میثم»
پادشاه است، فقیری، که گدای تو بود
غلامرضا سازگار
- سه شنبه
- 16
- آذر
- 1389
- ساعت
- 10:15
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه