سلام روشن زیبائی کرامت ها
سلام حضرت بانو غلامت آمده است
شکسته تر ز سکوت رواق آینه ها
گدای دم دمی بی مرامت آمده است
کنار بال کبوتر نشسته ام امشب
به خاک بوسی این آستان نورانی
در اوج فیض توسّل قنوت می خوانم
کنار هر نفس این ضریح عرفانی
دخیل بسته ام ای خواهر امام رئوف
به پای پنجره ی سبز آسمانهایت
من از کنار همین گنبد و مناره ی عشق
سفر نموده ام آری به بی کرانهایت
اجازه ام بده از باب لطف همسایه
الی الابد سر این سفره میهمان باشم
در عالم در و همسایگی حواسم هست
کنار پنجره فولاد یادتان باشم
اگرچه از گذر لحظه ها نمی نالم
اگرچه در حرمت بی نشانه می خندم
ولی کنار شما چون برادرت فرمود
به اشک روضه ی غربت دخیل می بندم
سلام می دهم از جانبت به بابایی
که لااقل به لبش چوب خیزران نزدند
اگرچه سوخت ولیکن مقابل چشمش
دگر که حرف کنیزیّ دختران نزدند . . .
شاعر: وحيد محمدي
منبع:حدیث اشک
- یکشنبه
- 15
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 18:16
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
ارسال دیدگاه