• سه شنبه 15 آبان 03


اشعار مدح حضرت معصومه (س ) ( دست مرا گرفت و به دستم قلم گذاشت )

6286
5

دست مرا گرفت و به دستم قلم گذاشت
حسي كه باز پاي مرا در حرم گذاشت
حسي كه اشك وار به چشمم قدم گذاشت
تا اشفعي لنا به لبم دم به دم گذشت
پس از كنار حجره ي پروين رد شدم
بي اختيار شعر سرودن بلد شدم
*****
در اين حرم كه آمده ام پا به پاي عشق
عاشق شدن دعاي من و هم دعاي عشق
با دست خالي آمده ايم اي خداي عشق
اذن دخولمان بده محض رضاي عشق
تا چشم كار مي كند اينجا كرامت است
اينجا شفيعه هست، پس اينجا قيامت است
*****
ما اشك مي شويم كه بارانمان كني
ما درد مي شويم كه درمانمان كني
ما را غريب و بي كس و بي خانمان كني
تا شب نشين صبح شبستانمان كني
يادش بخير ماه مبارك بهار تو
يك جزء عشق خوانده شده در كنار تو
*****
خوشروئي ات نبود چنين رو نمي زديم
نورت نبود با دل شب مو نمي زديم
صحنت نبود دست به جارو نمي زديم
بالا اگر نبودي زانو نمي زديم
ما با حضور لطف تو حاجت نداشتيم
ما بي حضور لطف تو بهجت نداشتيم
*****
بال فرشته زير قدمهاي مرم است
در حوض صحن آينه اش آسمان گم است
ديگر نگرد مادر ما در همين قم است
اينجا كه آب هست چه جاي تيمم است
گفتند باز مي شود از قم در بهشت
ما را ببر بهشت تو اي خواهر بهشت
*****
آهو شديم در دل صيادمان ببر
پروازمان بده به گهرشادمان ببر
يك لحظه سمت پنجره فولادمان ببر
در هشت بهشت موقع ميلادمان ببر
مشهد به پاست در سرمان شور عشق تو
پس مال ماست كوچه ي سر شور عشق تو
منبع:حدیث اشک
 

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 18:17
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران