در رحمت ز عرش تا وا شد
پر پروازمان محیا شد
رخ یوسف نشانمان دادند
دل مجنونمان زلیخا شد
صفحات صحیفه ی نوری
رقی خورد و عشق معنا شد
نفسی زد کسی و بعد از آن
تن دنیای مرده احیا شد
رخ خود را نشان عالم داد
همه ی اعتبار دنیا شد
قلمم استعاره کم آورد
رخ زیباش تا هویدا شد
ه زمین ماه مشرقین آمد
علی دوم حسین آمد
شب اربابمان سحر دارد
به روی دامنش قمر دارد
همه از شوق نو رسیده ی او
به لبش خنده ای اگر دارد
شب رویاست نخل امید
پدر و مادری ثمر دارد
دل بابا عجیب پر شور است
و خدا از دلش خبر دارد
به نگاهش عموی بی تابش
نتوانست چشم بردارد
سر بوسیدن لبان پسر
پدرش میل بیشتر دارد
و به کوری چشم بد نظران
پدری باز هم پسر دارد
به دعایش دخیل بسته شده
پری از جبرئیل بسته شده
شاعر:مسعود اصلانی
- دوشنبه
- 16
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 15:56
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه