حس میکنم ترنم باران عشق را
نمهایی از لطافت قرآن عشق را
میبینم ازمدینه ی دل تا به سامرا
در رقص نور و هلهله فوج ستاره را
شادی اهل زمزمه احساس میکنم
با خنده اقتدا به گل یاس میکنم
بر جای پای فاطمیون مینهم قدم
جان بر وجود مرده ی دل میدهم به دم
دیوانی از غرور شدم با نگاه دوست
غرق تکبرم که دلم جایگاه اوست
شعرو شعار دیگریم نیست در ضمیر
من ریزه خوار عسگریم او مرا امیر
بابای خوب خوبی و امید آمده
نوروز را بگو که بیا عید آمده
آرایه های بندگی و استقامت است
زادگی وعشق خدا را قیامت است
سرمایه ی خدایی و زهرایی علیست
یادآوری مردی و آقایی علیست
همنام مرد جنگ جمل ازتبار شیر
اسلام ناب و خیرالعمل وار چون بشیر
در بند کینه کارگشایی وفتح کرد
اخلاص پیشه کرد و دل وسینه فتح کرد
بدکاره با نگاه حسن اهل قبله شد
راهی فصل وصل خدا پله پله شد
رنج ظهور بیشتر از هر کسی کشید
اهل حضور بود و دل از غیر دل برید
ای ردپای سینه ی پردرد انتظار
مانده به روی آینه ها گرد انتظار
دست دعا بلند کن ای آشنای عشق
کاری کن ای حقیقت عشقم برای عشق
عجل فرج بخوان که بیاید نگار من
پایان دهد خدا به شب انتظار من
مثل حسن کریمی و همراه مادری
آرامشی غریب چنان آه حیدری
ما را به راه فاطمه نزدیک کن حسن
اسمم برای یاری دین تیک کن حسن
آقا معرفم به سپاه ظهور باش
نور هدایتم به مسیر حضور باش
شاعر:حسین ایمانی
- سه شنبه
- 17
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 7:31
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه