شب هم به قدر دیده ی تو، پر ستاره نیست
دریای غصه های دلت را، کناره نیست
گفتی به خادمت که درِ حجره را ببند
یعنی برای تشنگیت، راه چاره نیست
آقا شبیه مار گزیده، به خود مپیچ
آهسته تر، مگر جگرت، پاره پاره نیست
بهتر که خواهرت دم آخر نیامده
این صحنه ها که قابل درک و نظاره نیست
داری به یاد جدّ ِخودت گریه می کنی
روضه بخوان که جای گریز و اشاره نیست
تو روی خاکِ حجره ای و خاک، بر سرم
اما تنت اسیر هجوم سواره نیست
شاعر:محمد امین سبکبار
- سه شنبه
- 17
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 15:57
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد امین سبکبار
ارسال دیدگاه