گم شد ميان هلهله سوز صدايت
لبخند آمد در جواب نالههايت
فصل بهارت طعمهي پاييز ميشد
آري اجابت بود پايان دعايت
مظلوميت مثل عمويت حد ندارد
در خانه هم ياري نداري جز خدايت
در خندههاي زهرآلودش نميديد
يك خاندان را مينشاند در عزايت
از بس كرامت داشت چشمت ، قاتلت هم
سهمي طلب ميكرد از ابر عطايت
آبي ندادند و صدايت خشك ميشد
يك حجرهي در بسته ميشد كربلايت
راحت شدي از دست اين دنيا و مادر
از حوض كوثر آب آورده برايت
شاعر:محمد بختیاری
- سه شنبه
- 17
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 17:26
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه