ای دل تو بخوان تا که غریبانه بگرییم
با چشم تر از غربت جانانه بگرییم
با یاد گل روی عزیز دل زهرا
شمعی شده در ماتم پروانه بگرییم
ای نور دل حضرت ارباب، شبانه
با شاه خراسان به تو دُردانه بگرییم
با نالۀ زهرا و کف و سوت کنیزان
بر حال تو، با حال پریشانه بگرییم
داغی است به سینه که سزد تا سحر امشب
بر اشک تو و خندۀ بیگانه بگرییم
بالین تو امشب نه طبیبی نه حبیبی
بگذار برای تو طبیبانه بگرییم
ای پاره جگر اذن بده تا که دمی را
بر کشتۀ صد پاره غریبانه بگرییم
بر آن بدن بی سرِ عریان به روی خاک
چون دخترک گوشۀ ویرانه بگرییم
شاعر:محمود قاسمی
- سه شنبه
- 17
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 17:28
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه