گردید شاد این دل غمگینم ای پدر
کامشب تو آمدی پی تسکینم ای پدر
رأس بریده تو و طشت طلا عجب
باز این چه صحنه ای ست که می بینم ای پدر
امشب به ماه و زهره و پروین چه حاجتم
هستی تو ماه و زهره و پروینم ای پدر
ویرانه گلشن من و من عندلیب آن
رخسار توست لاله و نسرینم ای پدر
بعد از گذشت واقعه تلخ کربلا
این ساعت است لحظه شیرینم ای پدر
امشب مگر تو آمده ای تا به وقت مرگ
باشی ز مهر بر سر بالینم ای پدر
ترسم که آسمان ندهد آن قدر امان
تا ساعتی کنار تو بنشینم ای پدر
اطفال شام نانِ تصدق به من دهند
گویا گمان کنند که مسکینم ای پدر
این شعر جانگداز «مؤید» قبول کن
چون باز گفته قصه دیرینم ای پدر
شاعر:سید رضا موید
- چهارشنبه
- 18
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 7:4
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه