• دوشنبه 3 دی 03


شعر اسارت از کربلا تا شام(دامن زلف تو در دست صبا افتاده است)

2733
4

دامن زلف تو در دست صبا افتاده است
که دل خسته ام این گونه ز پا افتاده است
گر چه سرنیزه گرفته است سرت را بر سر
پیکرت روی تن خاک رها افتاده است
چه کنم این قدر از نیزه نیفتی پائین
تا به این جا سرت از نی دو سه جا افتاده است
سنگ خورده است گمانم به لب و دندانت
که چنین نای تو از شور و نوا افتاده است
باز هم حرمله افتاده به جان اُسرا
گوش کن ولوله بین اسرا افتاده است
همه دارند به دنبال کسی می گردند
دخترت گم شده ای وای کجا افتاده است؟
شاعر:مصطفی متولی

  • چهارشنبه
  • 18
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 17:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران