رفتم من و، هوای تو از سر نمی رود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمی رود
برخیز تا رویم برادر، که خواهرت
تنها به سوی روضه مادر، نمی رود
گر بی تو زینبِ تو کند جای در وطن
از خجلتش نزد پیمبر ، نمی رود
سوز گلوی خشک تو! اندر لب فرات
ما را ز یاد تا لب کوثر نمی رود
پهلوی چاک خورده ات از نیزه و سنان
ما را ز یاد تا صف محشر نمی رود
تا گوشهٔ لحد شودم جا ز خاطرم
کنج تنور خولی کافر نمی رود
بزم یزید و طشت زر و چوب خیزران
هرگز ز یاد زینب مضطر نمی رود
«جودی » ز یاد آن لب خشکیده ات شها
گر در جنان رود لب کوثر نمی رود
شاعر:میرزا عبدالجواد جودی خراسانی
- پنج شنبه
- 19
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 7:34
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه