شکر خدا ماه محرم رسید
بهر دلم مونس و همدم رسید
شکر خدا اهل بُکا می شوم
سینه زن ماه عزا می شوم
شکر خدا خیمه غم پا گرفت
دست مرا حضرت زهرا گرفت
شکر خدا من به دعای حسین
سینه زنم باز برای حسین
شکر خدا باز کنم نوکری
نوکری اما به جهان سروری
باز شده هم دمم این روزها
پیرهن مشکی و شال عزا
باز حسینیه و باز این چه شور
باز همان قصۀ اشک و بلور
باز شب سوم این ماجرا
باز رقیه نمک این عزا
باز عطش باز نوا بهر آب
باز غم روضه ی طفل رباب
باز دلم در یَم غم گُم شود
باز شب هفتم و هشتم شود
باز موذن علی اکبر است
باز پدر پشت سرش مضطر است
باز وفای گل ام البنین
باز عزای گل ام البنین
باز دو صد تیر ز کین می خورد
باز به صورت به زمین می خورد
باز کسی غرق یم خون شود
کُشتۀ افتاده به هامون شود
باز کسی آید و از پشت سر
موی سری را بکشد بی خبر
شاعر:سید مجتبی شجاع
- پنج شنبه
- 19
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 13:3
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه