سپهر دیده ی حاجت به سوی او دارد
ملک به بزم فلک گفتگوی او دارد
بهشت خرّمی از رنگ و بوی او دارد
حسین فخر به خون گلوی او دارد
به مرگ خنده ی او عشق را ثبات دهد
لبان تشنه ی او خضر را حیات دهد
حسین مفتخر از او که اوست یاور من
رباب گوید من بحر و اوست گوهر من
سکینه ناز کند کاین بود برادر من
شهید خنده برآرد که اوست رهبر من
سمائیان به سماوات مدح او خوانند
شاعر:غلامرضا سازگار
زمینیان همه باب الحوائجش دانند
به ماه عارض از مهر بهترش سوگند
به کام خشک و گلوی ز خون ترش سوگند
که روشن است قیامت به ماه طلعت او
بس است بر همه ی عاصیان شفاعت او
- پنج شنبه
- 19
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 17:9
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه