زمین ز سیل سرشکم به آه افتاده
درون اشک روان عکس ماه افتاده
به حال غربت حیدر مدینه خندیده
صدای ناله ام آخر به چاه افتاده
کنون بیا به تماشای فاتح خیبر
اسیر موج بلا بی پناه افتاده
شبانه در پی ات آیم ولی ببین زینب
گرفته دامن من را به راه افتاده
بر آن سرم که بیایم ولی چه سازم باز
که چشم من به در قتلگاه افتاده
تمام لشگر حیدر تو بودی و محسن
کنون به خاک تو این بی سپاه افتاده
- جمعه
- 20
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 14:22
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه