آن مادری كه مثل چشمه مثل رود است
از دامن خورشید ما تُهمت زدودهست
یعنی كه گفتند ابتر است اما چنین نیست
انگشتر پیغمبر ما بینگین نیست!
اكنون خدا را شكر بی كوثر نماندیم
این انقلاب ماست ما ابتر نماندیم
امروز در بیروت نسل تازه داریم
در غزه از روح حماس آوازه داریم
بانو! جوانانت خط شب را شكستند
با راه فرزندت خمینی عهد بستند
لب تر كنی در معركه جان میسپارند
ای هاجر! اسماعیلهایت بیقرارند
ای نور تو شمع دلافروز پیمبر
مزد عبادات چهل روز پیمبر
با آن جلالت پای پر آماس؟ آری
دستان پینهبسته و دستاس؟ آری
بانو چقدر این سادگی را دوست داری
پیش از سفر آمادگی را دوست داری
بس كن! چقدر از حسرت دیدار گفتن؟!
وقت دعا «الجّار ثم الدّار» گفتن؟!
رفتی و عمر عشق را كوتاه كردی
رفتی علی را همنشین چاه كردی
امشب بیا و مرتضی را یاوری كن
زینب پریشان است زهرا مادری كن
آخر جگر از ماتم تو لخت لخت است
آه ای شهیده غسل بازوی تو سخت است
صبرم ز كف رفت از غم بازو! بمیرم
من ماندم و خونابهی پهلو! بمیرم
امشب علی اندوه و رنجش قدر كوه است
از بس كه تشییع جنازه با شكوه است!
جسم تو را شب میبرم بیرون ز خانه
یعنی به دور از چشم مردم، مخفیانه
سلمان! اباذر! آتش از دلها بگیرید
امشب سرِ تابوتِ زهرا را بگیرید
سخت است صحبت از قضایا با محمد
این مرتضی و این امانت یا محمد
امشب علی دُختِ شما را بازگرداند
آری امانت بود زهرا، بازگرداند
شاعر : حجت الاسلام جواد محمد زمانی
- جمعه
- 20
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 21:6
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه