باز آمدم از سفر مدینه
راهم ندهی دگر مدینه
هفتاد و دو داغ روی داغم
آتش زده، بر جگر مدینه
راهم ندهی به خود که دارم
از کرب و بلا خبر مدینه
با داغ حسین، چون کنم رو
بر قبر پیامبر مدینه؟
یک جامه، ز هیجده عزیزم
آوردهام از سفر مدینه
با هر قدمم به پیش رو بود
پشت سر هم خطر مدینه
بودند مواظبم به هر گام
هفتاد بریده سر مدینه
والله به چشم خویش دیدم
چوب و لب و طشت زر مدینه
هفتاد و دو داغ اگر چه میزد
ائم به دلم شرر مدینه،
والله که داغ آن سه ساله
خم کرد مرا کمر، مدینه
شمشیر حسین، بودم امّا
بر سنگ شدم سپر مدینه
گه در دل حبس، گه خرابه
کردم شب خود سحر مدینه
کشتند سکینه را به گودال
روی بدن پدر، مدینه
خورسندم از اینکه در، ره دوست
دادم، دو نکو پسر مدینه
با آنهمه غم، مصیبت شام
بود از همه سختتر مدینه
در شام بلا به چشم تحقیر
کردند به ما نظر مدینه
ای کاش شوند همچو «میثم
بر ما همه، نوحهگر مدینه
شاعر:علیرضا سازگار
- دوشنبه
- 23
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 5:48
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه