• دوشنبه 3 دی 03


شعر بازگشت کاروان به مدینه(من که بر گشته ام از کرب و بلا)

4757
2

من که بر گشته ام از کرب و بلا
هست در صحن دلم روضه به پا
منکه بی یار و حبیب آمده ام
به مدینه چه غریب آمده ام
دیده ام داغ همه همسفران
شده ام همسفر خونجگران
دیدگانم که زغم گریانند
روضه خوان بدنی عریانند
بدنی که سر او بر نی بود
پای آن سر شده چهره کبود
بدنی که موی من کرد سپید
زخم و داغ از سم مرکب ها دید
آنکه شد پیر غم این دوران
اشک او کرد عدو را خندان
بیشتر از همه من رنجیدم
داغ یک غافله یوسف دیدم
گر قد و قامت من خم گشته
داغ بر دوش محرم گشته
من که پیغمبر عاشورایم
خجل از مادر خود زهرایم
چونکه از یوسف خونین بدنش
درکفم هست فقط پیرهنش
دلم از غصه یارم تنگ است
آه سوغات سفر خونرنگ است
منکه از داغ حسین افسردم
کاش در کرب و بلا می مردم
شاعر:جواد حیدری

  • دوشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 5:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران