اگر که شعلۀ آهی به آسمان می داد
چراغ محفل ماتم به عرشیان می داد
فرشتگان خدا می زدند ناله، چو او
عنان گریه به چشمان خون فشان می داد
نسیم درد ز هفت آسمان گذر می کرد
شکسته شانۀ خود را چو او تکان می داد
خسوف ماه برای همیشه باقی بود
کبودی رُخ خود را اگر نشان می داد
برای مرگ چرا دست بر دعا بر داشت
کسی که هر نفسش نکهت جنان می داد
به دست سرخ شهادت چو دید تابوتش
گلی به گرمی لبخند ارمغان می داد
اگر که حرف نمی زد در آن دم آخر
گمان کنم که علی زین سکوت جان می داد
ادامه داشت «وفائی» هنوز غم نامه
اگر که اشک مرا فرصت بیان می داد
شاعر : سید هاشم وفایی
- دوشنبه
- 23
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 17:46
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه