• سه شنبه 15 آبان 03


نسیم بود که می رفت تا رها برود

3456
1

نسیم بود که می رفت تا رها برود

نسیم بود که می رفت تا رها برود

به سمت مقصد هموار نا کجا برود

 

نسیم بود که از کوچه های شهری لال

بلند شد که به دنبال آن صدا برود

 


 

میان راه نگاهش به کوچه ای افتاد

و پلک زد که بیاید غریبه تا برود

 

نقابها پس دیوارها به هم خیره

کجاست خانه ی  تو  ؟  مرد پس کجا برود؟

 

غریبه منتظر یک نگاه یک همراه

...و ماه رد شد تا پشت ابرها برود

 

و ذ هن کوچه از اینجا به بعد آشفته است

چگونه دل بکند زین همه  وفا برود !!!

 *

چه اعتبار به آن بیعتی که پوسیده

چگونه دست خدا روی دستها برود ؟

 

 عجب صراحت تلخی ست ظلمت کوفه

چگونه این خبر آخر به کربلا برود ؟؟؟

شاعر: رضا محمدی

  • پنج شنبه
  • 18
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 3:35
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران