• سه شنبه 15 آبان 03


شعری در مصیبت امام شهیدان حضرت اباعبدلله

4517
1

مگر بكرببلا آب قيمت جان بود

كه از عطش به فلك ناله يتيمان بود

كفن دريغ مگر بود بهر شاه شهيد

كه تا سه روز تنش روي خاك عريان بود

به زير سايه چتر زر ابن سعد لعين

عزيز فاطمه در آفتاب سوزان بود

زكينه فرقه بي آبرو زدند آتش

سرادقيكه در او جبرئيل دربان بود

بروي نعش علي اكبر جوان ليلا

چون موي خويشتن آشفته و پريشان بود

گلوي جمله تر از آب خوشگوار فرات

بحلق خشك علي اصغر آب پيكان بود

ز آب و نان همه سيرو ز كربلا تا شام

سكينه تشنه آب و گرسنه نان بود

سپاه شام سراسر سوار بر مركب

پياده عابد بيمار زار و نالان بود

به شام جمله خلايق بخواب خوش همه شب

ز شام تا بسحر زينب اندر افغان بود

نهاد خولي بي دين بروي خاكستر

سريكه مهر رخش رشگ باغ رضوان بود

فغان كه ريخت يزيد شراب خوار شراب

بر آن رخي كه لبش به ز آب حيوان بود

چه آتشي است بنظم تو جوديا كه بدهر

بهر كه ديدمي از آتش تو سوزان بود

مرحوم ميرزا عبدالجواد جودي

  • سه شنبه
  • 17
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 17:26
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران