گر ببینم اشک غم می ریزد از چشم یتیمی
می رود تا عرش اعلا آه از قلب حزینم
چند روزه که کولبارم نون و خرمایی ندیده
چند روزه که چشم های من طفل تنهایی ندیده
چند روزه غذا نبردم برای یتیم کوفه
چند روزه دیگه نمیشم بابای یتیم کوفه
چند روزه غذا دهان مرد نابینا نذاشتم
هر چی کردم پاشم از جا تو پاهام توون نداشتم
چند روزه نخل های کوفه طعم اشک را نچشیدند
چند روزه چاه های کوفه درد من را نشنیدند
چند روزه دیگه برای پیرزن آب نکشیدم
چند روزه موقع افطار ناسزایی نشنیدم
چند روزه معذنه ی شهر نشنیده صدا اذونم
چند روزه که نمی تونم روضه ی زهرا بخونم
چند روزه که چشم های من مثل زهرا تار می بینه
تا که پلک رو هم می ذارم یه در و دیوار می بینم
خیلی وقته چشم های من چشم به راه زهرا بوده
نکنه امشب ببینم صورتش هنوز کبوده
بابا گفته توی حجره گل های زهرا بمونند
با اباالفضل به گمونم که می خوان روضه بخونند
صدای ناله بلنده حال بابامون خرابه
چی شده تو حجره امروز روضه ی مشک پر آبه
نمی دونم چی می خونند نقل بچه های تشنه
گریشون بالا گرفته صحبت از یه حلق و دشنه
صحبت از رنگ پریده
صحبت چشم دریده
صحبت قد خمیده
صحبت سر بریده
صحبت از سر شکسته
یه جوون اربا اربا
صحبت شش ماه ای که
جون میده رو دست بابا
خیمه ی آتش گرفته
گوشواره گهواره مادر
سم اسب و نعل تازه
توی گودال تن بی سر
قصه ی یه دشت خونه
حرف دشت پر ستاره
نقل انگشت بریده
صحبت پیرهن پاره
گهواره گوشواره غارت
باغبون و دشت لاله
صحبت رفتن سقا
سیلی خوردن سه ساله
سر نیزه سر پر خون
تن بی دست تیر دشمن
علم و مشک و لب خشک
صحبت عمود آهن
صحبت یکی میگه جرعه آبی
برای حسن بیارید
هممون خونه خرابیم
یکی گفت کفن بیارید
اشک غم مرهم زخمه
پر شاپرک شد امشب
اون ها که دوستش نداشتند
دلشون خنک شد امشب
- یکشنبه
- 6
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 8:37
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه