محســـن کـــــــربـــــــبلایی اصغرم
هــــــــدیۀ ما برای خدایی اصغرم
مادرت چشمش به راه است ای علی
منتظر در خیمه گاه است ای علی
خود ببین گهواره از غــــــم سوخته
خواهــرت چشمش به دستم دوخته
ای علـــــــــی اصغرم ای نور عین
من حـــسینم من حسینم من حسین
من نمی گویم عـــــــلی مجروح شد
کودک شــــــــشماهه ام مذبوح شد
- چهارشنبه
- 9
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 5:28
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه