• جمعه 2 آذر 03


شعر شهادت حضرت زینب(اشک از دو دیده خون چکان)

3191
1

اشک از دو دیده خون چکان
می آید از ره کاروان
قلب همه سوزان
ازره رسیده اربعین
هم آسمانها هم زمین
در ناله و افغان
زینب به لب آوا
که جان خسته ام مولا
بر لب آمده
گوید گل زهرا
ببین ای خفته در صحرا
زینب آمده
حق داری ای درخون نگار عالمین
نشناسی ام ای نور چشمانم حسین
با کوله بار غم به روی دوش خود
از کوفه و شام آمدم ای نور عین
قلب من شکسته از
این همه رنج ودرد و غم
قامتم به زیر بار دوری تو شده خم
یا حسین یا حسین ما را ببر کرب وبلا
در کربلا غوغا کنم
گر سفره دل وا کنم
عالم شود مجنون
گرچه تو بودی یا اخا
همره به روی نیزه ها
با زینب دل خون
تنها وسرگردان
میان خیل مردان بی کس و غریب
از بس کتک خوردم
در این آوارگی مردم
در پی حبیب
ای رأس تو بر نیزه مهتاب دلم
ای محور رویاهای تو خواب دلم
از بعد عاشورا حسین
شد اشک من را نور عین
سهم دل زارم
هر غم که گویی بر سرم
آمد در این ره دلبرم
از غصه تب دارم
سنگ لب هر  بام
از آن طعنه و دشنام و زخم بی امان
طاقت ز کف داده
سر وتشت پر از
با دل چوب خیضران
دیدم با چشم خود خزان اهل بیت
می زد عدو آتش به جان اهل بیت
اهل یهود از کینه می بردند حیاء
بهر کنیزی کودکان اهل بیت
هنوزم مونده تو قلبم
شور و سوز و واهمه
مجلس بزم شراب و دخترای فاطمه
ای بر دل من آبرو
از هر چه می خواهی بگو
ای ماه سر مستم
اما ز درد از من مپرس
از کنج ویرانه مپرس
شرمنده ات هستم
یاس جوانت را شکسته استخوانت را
در غم و محن
قامت کمانت را ز کف دادم امانت را
ای حسین من
مویش سپید از غصه و رویش کبود
رنگ تنش چون بخت زینب تیره بود
هر جا که سیلی زد عدو یاس تو را
چشمش به چشمان عمویش خیره بود
مونده بود بغض تموم غصه هاش توی گلوم
زیر دستو پا کتک می خورد صدا می زد عمو
 
 
 

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 13:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران