بین نفس سینه ی من فاصله افتاد
تا اینکه در این شهر صدای تو نگیرد
تا این سپر تا شده ات فایده دارد
ای کاش مرا از تو خدای تو نگیرد
پهلو زدم آنقدر که مسمار بیفتد
تا موقع رفتن به عبای تو نگیرد
افتادن من در وسط کوچه صدا کرد
آری خبری نیست برای تو نگیرد
من شیشه سپر میکنم امروز برایت
تا سنگ سر کوچه به پای تو نگیرد
تو خواستی اینبار فدایم شوی اما
من خواستم اینبار دعای تو نگیرد
شاعر : علی اکبر لطیفیان
- چهارشنبه
- 9
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 14:34
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه