مگه هر كی که بد شد دل نداره
مگه عشقت برام حاصل نداره
آقام مگه آدم بدا عاشق نمی شن
به والله دل کمه دنیا رو میدن
اگه عشقت نبود اینجا نبودم
حسین گرفته عشق تو کل وجودم
تو که از دلبرها دل ربودی
در ِ عشقت چرا بر من گشودی
غم عشقت بیابون پرورم کرد
هوای وصل و بی بال و پرم کرد
به ما گفتی صبوری کن صبوری
صبوری چون به خاکی بر سرم کرد
برادر جان سلیمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری
بمیرم من مگر خواهر نداری
مسلمانان حسین مادر ندارد
غریب است و کسی بر سر ندارد
چهل شب است و دعایم خدا کند که بمیرم
چرا من از تو جدایم خدا کند که بمیرم
برون ز کوی تو رفتم کنون که برگشتم
نیاز و من به عصایم خدا کند که بمیرم
از وقتی که بوسیدمش یه اربعین گذشته
من که چشام نمی بینه قبرش کجای دشته
عشقت نذاشت نه همسری نه مادری بفهمد
خودت دعا کن بمیرم تا برسم به سهمم
از بس تو صورتم زدن سیاهی میره داداش
یه مژده زینبت همین روزا میمره
- پنج شنبه
- 10
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 6:37
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه