حضرت علیاصغر
تقدیم دوست کردم، هفتاد ماهپاره
تنها به روی دستم، مانده است، یک ستاره
با دستهای بسته، خوانَد قنوت ایثار
با چشم نیم بازش، بر من کند نظاره
شیران کارزارم، رفتند از کنارم
باشد همه سپاهم این طفل شیرخواره
نه اشک تا بگرید، نه شیر تا بنوشد
نه نور یک نگاهش، نه تاب یک اشاره
امروز در نهادم، شد تازه داغ محسن
کآوردهام به همراه، یک محسن دوباره
دوش از عطش نخفته، با دوست راز گفته
احیا گرفته تا صبح در بین گاهواره
ای حرمله ندیدی، وقتی که زه کشیدی
جوشید خون قلبم، از این گلوی پاره
تنها نه چند روزی تا صبح روز محشر
بر این شهید گریند، ارض و سما هماره
«میثم» ز خون اصغر تکمیل شد شهادت
باید بر او گرفتن هر روز یادواره
غلامرضا سازگار
- دوشنبه
- 22
- آذر
- 1389
- ساعت
- 14:42
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه