گریبان پاره آمد سوی میدان
کشیده روبرو گیسو پریشان
به سر می زد به سوی یار می رفت
به پای ناتوانش خار می رفت
ز فرط تشنگی از حال می رفت
خمیده تا لب گودال می رفت
نشست و خاک را بگرفت و بو کرد
به آن حلقوم گرمادیده رو کرد
به غیر از تو تب و تابی ندارم
لبانت را ببند آبی ندارم
صدای شیهه ی اسبی شنیدم
همه از خیمه گه بیرون دویدند
ولی سالار زینب را ندیدند
به محض دیدن کوپال مرکب
تمام صورتش را کند زینب
اگر کشتند چرا مویت کشیدند
چو گرگی پرده بر رویت کشیدند
بگو زینب به همراه یتیمان
چسان نیزه به پهلویت کشیدند
اگر کشتند چرا شادی نمودند
برای غارتت آماده بودند
چرا پیراهنت را می کشیدند
چرا عمامه ی سبزت ربودند
اگر کشتند چرا با هم دویدند
بودند آن چرا در خیمه دیدند
ببین طفلان خود را دست بر سر
که معجر از سر آنها کشیدند
اگر کشتند چرا آماده هستند
به پای اسب نعل تازه بستند
اگر کشتند چرا در پیش زینب
حسین جان استخوانت را شکستند
اگر کشتند چرا آبت ندادند
کفن بر جسم صد چاکت نکردند
اگر کشتند چرا خاکت نکردند
کفن بر جسم صد چاکت نکردند
- پنج شنبه
- 10
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 6:44
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه