رسیده جان بر لبم
خواهر تو زینبم 2
کجائی ای دلبرم ، بیا بیا در برم
یار مسیحا نفس ، شد نفس آخرم
رسیده جان بر لبم – خواهر تو زینبم 2
کشیدم از سینه آه بیا تو ای قرص ماه
تا که بیائی حسین ، مانده دو چشمم به راه
رسیده جان بر لبم – خواهر تو زینبم 2
غریب دور از وطن دلبر و دلدار من
بیا تو ای بی کفن ، جسم مرا کن کفن
با دل بشکسته ام بار سفر بسته ام
خدا نگهدارت ای نماز بنشسته ام
رسیده جان بر لبم – خواهر تو زینبم 2
ای همة حاصلم ، نشسته غم بر دلم
عاقبت ای تشنه لب ، داغ تو شد قاتلم
ز دیده دُر سفته ام بحال آشفته ام
میان هر کوچه من حسین حسین گفته ام
رسیده جان بر لبم – خواهر تو زینبم 2
غم شده پابست من ، می روم ای هست من
کسی نبندد دگر به ریسمان دست من
این من و این بسترم این من و خاکسترم
داغ تو آتش زند تا به صف محشرم
رسیده جان بر لبم – خواهر تو زینبم 2
- پنج شنبه
- 10
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 7:53
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه