حال دعا
طفل شیرم شیر نه، تیر بلا را دوست دارم
تشنهکامم، آب نه، دریای لا را دوست دارم
از شب میلاد گفتم، با زبان بی زبانی
عاشق کرب و بلایم، کربلا را دوست دارم
مثل قاسم، مثل اکبر، مثل عمو، مثل بابا
اشک شب، سوز درون، حال دعا را، دوست دارم
چشمهایم، نیم باز و رنگم از صورت پریده
از نوا افتادم اما، نینوا را دوست دارم
پر زدم از دامن گهواره در آغوش بابا
وصل یار و دوش مصباح الهدا را دوست دارم
باید از تیر سه شعبه، ذبح گردد حنجر من
در ره جانان، سرِ از تن جدا را، دوست دارم
حرمله، این تیر زهرآلود تو، این حنجر من
من ز نوک تیرها، آب بقا را دوست دارم
کردهام خود را جدا از دامن پر مهر مادر
بر سر دوش پدر، وصل خدا را دوست دارم
مرهم زخم گلوی من، بوَد، اشک محبّان
دوستان! من گریه و اشک شما را دوست دارم
با همین پروندۀ آلوده از لطف و کرامت
اشک چشم «میثم» بیدست و پا را دوست دارم
غلامرضا سازگار
- دوشنبه
- 22
- آذر
- 1389
- ساعت
- 15:0
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه