شهر به شهر کو به کو در طلبت شتافتم
خانه به خانه در به در جسمت و نیافتم
آه ، که تار و پود آن رفت به باد عاشقی
جامه ی تقوا که من در همه عمر بافتم
بر دل من ز بس که جا تنگ شد از جداییت
بی تو به دست خویشتن سینه ی خود شکافتم
از تف آتش غمم صد ره اگر چه تافتی
آیینه سان به هیچ سو ، روز ِ تو بر نتافتم
یک ره از و نشد مرا کار دل حزین روا
هاتف اگر چه عمرها در ره او شتافتم
شاعر:هاتف
- شنبه
- 12
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 7:41
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه