عمریست که من در به در کوی حسینم
با پای دلم زائر بین الحرمینم
آمیخته با کرب¬و¬بلا آب و گل من
زان روست که آتش زده برجان ودل من
آن مرقد شش گوشه مرا باغ جنان است
فردوس برین را که بگویند همان است
دانی که در آن دشت بلاخیز چه ها شد
بگذار بگویم که چه در کرب¬و¬بلا شد
آنجا لب تشنه سر ارباب بریدند
آتش به خیام حرم الله کشیدند
بر پیکر بی جان حسین اسب دواندند
با تیغ و سنان بر بدنش فاتحه خواندند
آن پیکرصدچاک نه¬غسل ونه کفن داشت
نی کهنه¬ی پیراهن ونی سربه¬بدن داشت
زینب به سر و سینه زنان هروله می¬کرد
با جد خود از مردم کوفه گله می¬کرد
آمد بر گودال چو با قد خمیده
زد با دل خون بوسه به رگ¬های بریده
می¬گفت به آن پار
- یکشنبه
- 28
- مهر
- 1392
- ساعت
- 15:07
- نوشته شده توسط
- علی
ادامه مطلب