ای آن كه بود منزل و مأوای تو چشمم
باز آ که نباشد به جز از جای تو چشمم
در راه تو با دیده ی حسرت نگرانم
دارد همه دم شوق تماشای تو چشمم
گر قابل دیدار جمال تو نباشد
ای کاش که افتد به کف پای تو چشمم
تا چند دهی وعده ی دیدار به فردا
شد تار در اندیشه ی فردای تو چشمم
تا کور شود دیده ی بد خواه تو بگذار
یک لحظه فتد بر قد رعنای تو چشمم
تا عکس تو در آینه ی دیده ام افتد
باز ست هماره به تمنای تو چشمم
باز آی و قدم نه بسر دیده که شاید
روشن شود از پرتو سیمای تو چشمم
چون دیده ی نرگس که شد از روی تو روشن
دارد هوس نرگس شهلای تو چشمم
من خسرو مداحم و با کثرت عصیان
باشد به جزا بر تو و آبای تو چشمم
شاعر:خسرو
- یکشنبه
- 13
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 6:54
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه