اگر بینم جمال دلربایش
کنم جان را نثار خاک پایش
نگردد ناامید از درگه او
گدای دردمند و بی نوایش
خداوندا رسان از ما سلامش
به گوش ما رسان یا رب کلامش
به سوز سینه مجروح زهرا
نما تعجیل در امر قیامش
من بیچاره را دریاب ای دوست
به امدادم دمی بشتاب ای دوست
نجاتم ده که در گرداب غم ها
مرا از سر گذشته آب ای دوست
ز ظلم ظالمان فریاد ، فریاد
امان از این همه بیداد ای دوست
بیا و ظلم را از ریشه بر کن
به پا کن کاخ عدل و داد ای دوست
- یکشنبه
- 13
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 7:3
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه