بازآ که مرا بی تو نه روز است و نه سال است
ای ماه مرا هفته ی بی دوست وبال است
یک مرحله از سیر جنون نیز خموشی است
بگذار بگویند که مجنون تو لال است
غم خورد دلم را و کسی معترضش نیست
در مشرب ما خوردن میخانه حلال است
منسوخ نشد چشم تو با دیده ی مردم
این فتنه ی شب خیز ز آیات قتال است
در قال شرر نیست چه دیروز چه فردا
پروانه ی ما سوختنش بسته به حال است
با طلعت مهمان نشود طالع ما جفت
رحم است بر آن میوۀ بدبخت که کال است
باید که سر از خویش به تقصیر بگیریم
با تیغ زند هر که سر خویش حلال است
زآن چشم که حق، حافظ او باد مرا دید
آیندۀ من بسته بدین قهوۀ فال است
در جلوت عشاق می افتید که کنکاش
در خلوت مردان کرامات محال است
شاعر:محمد سهرابی
- شنبه
- 18
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 15:30
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد سهرابی
ارسال دیدگاه