به همره تو رود روح من ز پیکر من
سپردمت به خدا ای یگانه گوهر من
اگر که میروی آهستهتر برو پسرم
که هست پشت سر تو نگاه آخر من
دو غصه بر جگر عمهات زده آتش
دهان خشک تو و اشک دیدة تر من
وضو بگیر ز اشک و برو به جانب مرگ
کـه پیشبـاز تـو آیـد ز خلد، مادر من
چگونـه تـاب بیـارم، چگونه صبر کنم؟
کـه بـر سـر تـو بریزند در برابر مـن
اگــر فتـاد عبـورت کنـار شط فرات
بیـار جـرعة آبـی بــرای اصغر مـن
بپوش زخم سرت را به دستِ غرقه به خون
اگر به دیدنت آیـد ز خیمـه خـواهر مـن
ز حلقــههای زره بیشتر رسـد زخمت
هزار پاره شود پیکرت چو حنجـر من
اگر چه فرق تو گردد دو تا به تیغ ستم
یکی است قبـر تـو و تـربت مطهر من
عدو به گریة مـن خنده میزند «میثم»
تـو گریـه کـن بـه عزایِ علیِّاکبر من
شاعر : حاج غلامرضا سازگار
- دوشنبه
- 22
- آذر
- 1389
- ساعت
- 15:44
- نوشته شده توسط
- سعید رضایی
ارسال دیدگاه