• دوشنبه 3 دی 03


خیل ملایک لشکرش بودند آن روز

2376

خیل ملایک لشکرش بودند آن روز
شمشیرها فرمانبرش بودند آن روز

 

با یک اشارت حکم او را می‌شنیدند
قـلب تمـام شمرهـا را می‌دریدنـد
او جان به کف تسلیم ذات کبریا بود
سر تـا قـدم قربانی وصل خدا بود
تن را ز هـر جانب نشان تیرها کرد
رفع عطش زآبِ دمِ شمشیرها کرد
شیرخـدا را روبهـان تسلیم دیدند
از چـار جانب بهر قتـل او دویدند
بغض درون‌و زخم دل را چاره‌ کردند
قـرآن ختـم الانبیـا را پـاره کـردند
اعضای او از هم جدا می‌شد به شمشیر
زخـم تنش را بخیـه می‌کـردند با تیر
تـا بنگـرد بی‌پـرده بر رخسار جانـان
هر زخم او چشمی شد و هر تیر،مژگان
گـرچه عـدو بـا تیـر، او را بـارها کشت
تیری که زد بر قلب او، بیرون شد از پشت
با آن که رحمت از سرانگشتش روان بود
دو چشمة خـون از دو سـوی او روان بود
بـر غربت او دشت و هـامون گریه کردند
شمشیرهـا و سنگ‌هـا خـون گریه کردند
باروی خونین کام عطشان جسم صدچاک
یک لحظـه عـرش کبریـا افتاد بر خاک


شاعر : حاج غلامرضا سازگار

 

  • دوشنبه
  • 22
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 15:56
  • نوشته شده توسط
  • سعید رضایی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران