دلها سراسر آب شد، حتی دل سنگ
بسکن دگر خاموششو ای آتشجنگ!
از آل عصمت پـردة حـرمت دریدی
ریحانـة ختـم رسـل را سـر بریدی
دیگر چه میخواهی ز جان اهلبیتش
آتـش مـزن بــر آشیـان اهـلبیتش
ظلم سقیفـه! کشتن مـولا کمت بود؟
آتش زدن بر خانه مـولا کمت بود؟
قـرآن کجـا و لانـة آتش گـرفته
عتـرت کجـا و خانـة آتش گرفته
این شعلهها از لالههای گلشن کیست؟
دودی که بر گردون رود،از دامن کیست؟
الله اکبـر تیـغ دشمـن تیـزتر شـد
جـام بـلا در کربـلا لبریزتـر شـد
دشمن به گلزار ولایت آتش افروخت
دودش به چشم عرش رفتوآسمان سوخت
اطفـال را فکـر فـرار از آشیـانه
دشمن بـه استقبـالشان با تازیانه
در بین دشمن بر فلک فریادشان رفت
با سوز آتش حرفِ آب از یادشان رفت
چون طایر بیبال و پر از جا پریدند
افتان و خیزان از حرم بیرون دویدند
با آنکه دشمن گریه بر احوالشان کرد
از هر طرف با کعب نی دنبالشان کرد
اینـان پیـاده، آن جفا جویان سواره
دنبـالشان کـردند بهــر گـوشواره
دو خسته طاير سر به زير خار بردند
از بيم دشمن در بيابان جان سپردند
آثـار کعـب نیـزهها بـر روی شـانه
گشتند نيلـي يـاسها از تــازيانه
دو کودک از وحشت به صحرا روی بردند
لب تشنه زیـر بوتههـای خـار مردند
طفلی به زیر کعب نی از حال میرفت
طفلی سرآسیمه سوی گودال میرفت
تا کعب نی در دست خصم خیرهسر بود
بر حفظ جان کودکان، زینب سپر بود
زینب سپر شد تا که دین پاینده مانَد
خـط شهـادت تـا قیامت زنده ماند
شاعر : حاج غلامرضا سازگار
- دوشنبه
- 22
- آذر
- 1389
- ساعت
- 16:2
- نوشته شده توسط
- سعید رضایی
ارسال دیدگاه