منم كه فاتح خیبر بودم، منم كه عشق پیمبر بودم
بمون كه خونه ى حیدر، با بودن تو بهاره
بمون كه تا تو نباشى، على كسى رو نداره
بى تومى میرم مرو
كسته دست تو در پای من
هلاك من شدی ای وای من
امید آخر حیدر ،مرو تو از بر حیدر
بخون غم غریبی رو ،تو چشمای تر حیدر
بى تومى میرم مرو
یه گل روى پیرهنت مى بینم
نفس نفس زدنت مى بینم
شبیه بغض دل من، دلت شكسته عزیزم
گرفتى اشك چشمامو، با دست خسته عزیزم
بى تومى میرم مرو
بگو كه من چه كنم با زینب
كه گریه مى كنه با من هر شب
تو چشماى حسن امشب، مىبینى اشك خدارو
نمى تونم بخوابونم ،شهید كرب و بلارو
بى تومى میرم مرو
شاعر:محمود کریمی
- چهارشنبه
- 16
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 7:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه