امان ز بی آبی
فغان ز بی دستی 2
بیا اخا برادرت فتاده است ز پا
حاصل سقّایی من ریخته در صحرا
نشد رسانم آبرا به گلشن زهرا
نمانده دست تا علم ز خاک برادرم
امان ز بی آبی
فغان ز بی دستی 2
حسین من نشسته در برابرم زهرا
سایة مرحمت فکنده بر سرم زهرا
به خاک گرم کربلا چو مادرم زهرا
لحظة جان دادن من شده پرستارم
امان ز بی آبی
فغان ز بی دستی 2
من که دستی و نه آب و نه علم دارم
دگر چگونه می توان رو به حرم آرم
امان ز بی آبی
فغان ز بی دستی 2
ز روی خاک و خون ز سر افتادم
بیا عزیز فاطمه برس به فریادم
چو مرغ پر شکسته زیر پای صیادم
بیا که انتظار دیدن ترا دارم
امان ز بی آبی
فغان ز بی دستی 2
- سه شنبه
- 22
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 5:10
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه