در خیام حسین ز گـــریه طوفان شده
قاسم بن الحسن عــــازم میدان شده
یادگار حــــــــــسن، کرده در بر کفن
وای حسین جـــان، وای حسین جان
پســـــر فاطمه جان ز برش می رود
که جگر گـــوشـۀ برادرش می رود
مـــادرش در فغان، عمه اش موکنان
وای حســـین جان، وای حسین جان
گل یاس ولایت ز عطش خسته است
قاتلش بهر او حجلۀ خون بسته است
آن مه خوش خصال، شد تَنش پایمال
وای حـــسین جان، وای حسین جان
پـــــــــــایمال ره دوست شده پیکرش
بر سر نی رود در ره قرآن سرش
دین از او سر افراز، زنده از او نماز
وای حـسین جان، وای حسین جان
سیزده ســــــــاله و معلم مکتب است
با خبـر از غم شهادتش زینب است
بـــــر عزیز حسن، زینب اندر محن
وای حــسین جان، وای حسین جان
گفـــــت در کام من مرگ گوارا بود
آری ایــــن منطق عترت زهرا بود
او ز جان دل برید، تا به جانان رسید
وای حسیــن جان، وای حسین جان
کـــــــربلا مرکز عشق شهادت بود
همه را بر رهـــش روی ارادت بود
قبلــــــــــۀ انبیاست، کعبۀ اولیاست
وای حسین جــــــان، وا حسین جان
شاعر:سید رضا موید
- چهارشنبه
- 23
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 5:43
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه