• جمعه 2 آذر 03


شعر سینه زنی شهادت حضرت رقیه( میرم بخوابم بابایی،حالم خرابه بابایی)

5378
1

میرم بخوابم بابایی،حالم خرابه بابایی
عمه دلش خوش باشه كه،رقیه خوابه بابایی
اما نمیشه آخه من،لالایی می خوام بابایی
اینم بهونه است كه بگم،بابایی می خوام بابایی
همه میگن دختره بابا نداره
مگه بابا نداره خدا نداره
دخترت از بس كتك خورد
دیگه طفلی نا نداره
اسم زجر و تا میارم،پس میوفتم
اونقدر میترسم از نفس میوفتم
مثل مرگ یك قناری
گوشه ی قفس میوفتم
آتیش به شه پرم زد
با نیزه تو سرم زد
وای بابا، بال و پرم رو كندن
وای بابا،موی سرم رو كندن
تو بغل تو هی برو بیایی داشتم یادته
منم مثل هر دختری بابایی داشتم یادته
یه آسمون رو دامنم ستاره داشتم یادته
چادر گلدار گل سر گوشواره داشتم یادته
وقتی كه غروب عاشورا حرم سوخت
تو حرم هرچی كه بود دور و برم سوخت
بخدا آتیش گرفتم،پیكرم بال و پرم سوخت
دامنم پیراهنم تا معجرم سوخت
خیمه رو سرم خراب شد و سرم سوخت
تازه شد داغ مدینه،عمه میگفت مادرم سوخت
اون خونه كه درش سوخت
بچه با مادرش سوخت
وای بابا، بال و پرم رو كندن
وای بابا،موی سرم رو كندن
ز آسمون ابریه پاییز چشمام چی بگم
از كربلا هم بگذرم تو بگو از شام چی بگم
از ماجرای مجلس رقص و می و ساز چی بگم
حال نامحرم همه مست ،بسه همین باز چی بگم
وقتی عمه ام وارد بزم یزید شد
روی نی محاسن سقا سفید شد
رنگ صورتم پرید و طپش قلبم شدید شد
یكیشون اصلاً به دنبال شر اومد
عمه گفت جلو نیا جلوتر اومد
من نمی دونم چیكار كرد
اشك همه در اومد
بعد یه عمر عزیزی
ما كجا و كنیزی
وای بابا، بال و پرم رو كندن
وای بابا،موی سرم رو كندن
مداح:جواد مقدم

  • چهارشنبه
  • 23
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 6:3
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران