اگر سر را به زیر افکنده ام من
ز اعمال بدم شرمنده ام من
ز نیکی خالی اما پر گناهم
پناهم ده خدایا بی پناهم
خدایا خوب می دانم که پستم
نمک خوردم نمکدان راشکستم
خزانی گشته از عصیان بهارم
به بازارت به جز اشکم ندارم
گناهانم فزونتر از ستاره
شده چشمم همه شب پر شراره
ببین پرونده ام یا رب سیاه است
ورقهایش پر از جرم و گناه است
چو می خواهی بسوزانی خدایا
میان آتش دوزخ تنم را
عنایت کن مرا ای حی منّان
به پیش قاتل زهرا مسوزان
که او زخم همه ما را نمک زد
میان کوچه زهرا را کتک زد
همان کوچه که دستش را شکستند
دو دست شوهر او را ببستند
شراره می کشید از در زبانه
چهل نامرد بود و تازیانه
به فاطمة الهی العفو
- پنج شنبه
- 24
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 6:14
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه